تو گروه های مهاجرتی که جهت کسب آگاهی و اطلاعات و رفع اشکال عضو هستم، گاهی بحث های زیادی راجع به مهاجرت و رفتن و نرفتن می شود. اما یک روز یکی حرف خوبی زد. گفت به هرحال ما تا اینجا که اومدیم دیگه اون آدم سابق نمیشیم. نمیشه به مهاجرت فکر کرد و دیگه مثل سابق تو خیابون ها راه رفت. حالا دلم برای ذره ذره و ملکول ملکول جایی که که به دنیا آمدم می تپد و وابسته ام.
اما کسی دیگر حرف بهتری زد. دنیا محل دل بستن نیست. راست میگفت. نه آدمها و نه متعلقات هیچکدام باقی نمی مانند.
اصلا پروسه ی مهاجرت مثل مرگ اطرافیان آدم را رها میکند. و بعد دوباره همان آدم فرامشکار می شویم و شروع به ساختن و انباشتن می کنیم.
یکی داشت از سختی های مهاجرت می گفت. همه بهش گفتن خب برگرد ولی من که هنوز مهاجر نیستم حرفشو خوب میفهمم. حرف دل آدم. حرف عزیزان آدم.
درباره این سایت